گرگ بیابان
نویسنده:
هرمان هسه
مترجم:
قاسم کبیری
امتیاز دهید
✔️ گرگ بیابان حدیث هنرمند و روشنفکر خسته و دردمند زمان ماست؛ هنرمند تنها و گوشه گیری که رنج می برد و با محیط خود ناسازگاری دارد. او، در آستانه پنجاه سالگی ، مردی بود آواره و خانه به دوش؛ بدون پیشه ای پایدار، و بی یار و همدل این آشفته سرگردان مدتی نزد خانواده ای آشیان گزید. آنگاه همان گونه که آمده است، دگر بار در سرگردانیهای خود گم می شود. آنچه از او برجای مانده تنها دفتر یادداشتی است که به کمک آن از نزدیک با دردهای فلسفی او آشنا می شویم. این یادداشتها بازگو کننده تنهایی و رنجی است که هالر می برد، آدمی که برای همیشه ره گم کرده و محروم از موطن خویش :محکوم به آوارگی و تنهایی است.
بیشتر
دیدگاههای کتاب الکترونیکی گرگ بیابان
کاربر گرامی مشکلی برای دریافت کتاب وجود ندارد. گزینه دریافت در قسمت زیرین کتاب قرار دارد. به این عکس توجه کنید:
http://uupload.ir/files/kb08_img1.jpg
کتتب دمیان همین نویسنده هم خیلی خوبه
روح اهورایی و اهرمنی . . .
این انسان ها که زندگی برایشان هیچ آرامشی به همراه ندارد،آن لحظات شادی را که به ندرت پیش می آید،با چنان قدرت و زیبایی زائد الوصفی توأم می کنند،که دیگران را نیز مسحور می کند. بدین ترتیب تمام کارهای هنری مانند کفی در گذر ولی باارزش و روی دریای رنج ها به پا می خیزند... آنها قهرمانان نامی نیستند،هنرمندند و متفکر . . .
این خیال هراسناک و عاصی کننده،در ذهن اینگونه افراد راه پیدا کرده است،که نکند...
که نکند تمامی زندگی بشری چیزی جز یک لطیفه ی زشت،«یک جنین سقط شده ی بد طالع غیر طبیعی مادر نخستین»،یا یک مصیبت وحشیانه و اسفناک طبیعی نباشد؟؟؟
ضمنا از این فکر هم غافل نشده اند،که انسان احتمالا نه فقط حیوان نیمه معقولی نیست،بلکه فرزند خدایان است و در طالعش «فنا ناپذیری» ثبت شده است .
اما در مورد «هاری» وضع طور دیگری بود،در وجود او گرگ و آدمیزاد با همدیگر به یک راه نمی رفتند،بلکه دشمن دائمی و خونی یکدیگر بودند.وجود هر یک از آنها صرفا بخاطر آزار دیگری بود،و وقتی دو موجود،دو دشمن خونی،از یک خون و از یک روح باشند،
آن وقت است که زندگی زهر می شود . . .
در واقع اگر حق با دنیاست،اگر حق با این موزیک کافه ای،این «لذت جویی دسته جمعی» و این آدم های آمریکایی مآب شده است،پس من در اشتباهم،من احمقم...
و واقعا گرگ بیابانی هستم که خود نامگذاری کرده ام... همان حیوان وحشی سرگردانی که در این دنیایی که برایش عجیب و غیر قابل فهم است نه لانه ای دارد و نه لذتی و نه قوت و غذایی پیدا می کند...
که پیدا کردن این راه خدایی،در میان این دنیای که ما داریم،در این عصر بی خبری و ابتذال،عصر کورباطنی،با این معماری ها،کارو کاسبی ها، سیاست ها و انسان هایش چقدر دشوار است! چطور می توانستم وقتی که در هدف های آن شریک نبودم،و از لذایذش چیزی نمی فهمیدم، گرگی تنها و گوشه نشینی عجیب و غریب نباشم؟؟؟
نمی توانم زیاد در تئاتر و سینما بمانم،به ندرت می توانم،روزنامه یا کتاب تازه ای بخوانم.
نمی فهمم... این چه نوع لذت و خوشی است که مردم را به راه آهن و هتل های شلوغ،به کافه های پر از جمعیت با آن موسیقی های اخنتاق آور و حزن انگیزشان،به بار ها و نمایشگاه های جهانی می کشاند...؟
حتی در غم انگیز ترین زندگی ها نیز به لحظاتی تابان برمی خوریم و حتی در میان شن و سنگ هم گل های کوچک شادی می روید....
گرگ بیابان - هرمان هسه