رسته‌ها
با توجه به وضعیت مالکیت حقوقی این اثر، امکان دانلود آن وجود ندارد. اگر در این باره اطلاعاتی دارید یا در مورد این اثر محق هستید، با ما تماس بگیرید.
گرگ بیابان
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 149 رای
نویسنده:
مترجم:
قاسم کبیری
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 149 رای
✔️ گرگ بیابان حدیث هنرمند و روشنفکر خسته و دردمند زمان ماست؛ هنرمند تنها و گوشه گیری که رنج می برد و با محیط خود ناسازگاری دارد. او، در آستانه پنجاه سالگی ، مردی بود آواره و خانه به دوش؛ بدون پیشه ای پایدار، و بی یار و همدل این آشفته سرگردان مدتی نزد خانواده ای آشیان گزید. آنگاه همان گونه که آمده است، دگر بار در سرگردانیهای خود گم می شود. آنچه از او برجای مانده تنها دفتر یادداشتی است که به کمک آن از نزدیک با دردهای فلسفی او آشنا می شویم. این یادداشتها بازگو کننده تنهایی و رنجی است که هالر می برد، آدمی که برای همیشه ره گم کرده و محروم از موطن خویش :محکوم به آوارگی و تنهایی است.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
آپلود شده توسط:

کتاب‌های مرتبط

کیک عروسی
کیک عروسی
4.8 امتیاز
از 4 رای
آن خورشید شامگاهی
آن خورشید شامگاهی
4.3 امتیاز
از 448 رای
The King of Clubs and the Queen of Hearts
The King of Clubs and the Queen of Hearts
5 امتیاز
از 2 رای
پشت درخت توت
پشت درخت توت
3 امتیاز
از 3 رای
شازده احتجاب
شازده احتجاب
4.5 امتیاز
از 1029 رای
خدای چیزهای کوچک
خدای چیزهای کوچک
4 امتیاز
از 48 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی گرگ بیابان

تعداد دیدگاه‌ها:
21
[quote='بابک جهانی']لطفا جهت دانلود کناب گرگ بیابان راهنمائی بفرمائید هزینه یک ماه پرداخت شده است با سپاس[/quote]
کاربر گرامی مشکلی برای دریافت کتاب وجود ندارد. گزینه دریافت در قسمت زیرین کتاب قرار دارد. به این عکس توجه کنید:
http://uupload.ir/files/kb08_img1.jpg
لطفا جهت دانلود کناب گرگ بیابان راهنمائی بفرمائید هزینه یک ماه پرداخت شده است با سپاس
هزینه برای یک ماه پرداخت شده ولی نمی توانم کتاب را دانلود کنم ( کتاب گرگ بیابان ) لطفا راهنمائی بفرمائید
این کتاب بینظیره البته اواخرش رو زیاد نمیپسندم
کتتب دمیان همین نویسنده هم خیلی خوبه
دوره گردی از راه رسید و مشتی بلوطِ برشته از او خریدم، پیرزن گل فروش واردِ میخانه شد و من دسته‌ای بنفشه خریدم و آن را به خانم صاحب میخانه هدیه کردم، و تازه وقتی به فکر پرداخت صورت حساب افتادم و به دنبال جیب کتم که معمولا می‌پوشیدم گشتم، متوجه شدم که لباس شب بر تن دارم!
آدم هایی مثل «هاری» بسیارند،بسیاری از هنرمندان از این نمونه اند.همه ی این آدم ها دارای دو روح هستند،دو هستی در درون آنهاست.
روح اهورایی و اهرمنی . . .
این انسان ها که زندگی برایشان هیچ آرامشی به همراه ندارد،آن لحظات شادی را که به ندرت پیش می آید،با چنان قدرت و زیبایی زائد الوصفی توأم می کنند،که دیگران را نیز مسحور می کند. بدین ترتیب تمام کارهای هنری مانند کفی در گذر ولی باارزش و روی دریای رنج ها به پا می خیزند... آنها قهرمانان نامی نیستند،هنرمندند و متفکر . . .
این خیال هراسناک و عاصی کننده،در ذهن اینگونه افراد راه پیدا کرده است،که نکند...
که نکند تمامی زندگی بشری چیزی جز یک لطیفه ی زشت،«یک جنین سقط شده ی بد طالع غیر طبیعی مادر نخستین»،یا یک مصیبت وحشیانه و اسفناک طبیعی نباشد؟؟؟
ضمنا از این فکر هم غافل نشده اند،که انسان احتمالا نه فقط حیوان نیمه معقولی نیست،بلکه فرزند خدایان است و در طالعش «فنا ناپذیری» ثبت شده است .
گرگ بیابان دو طبیعت داشت،یک طبیعت انسانی و یک طبیعت گرگی. این مقدّر او بود،و با دلیل و برهان می توان گفت که این مورد آنقدر ها هم استثنایی نبود. در دنیا مطمئنا خیلی از آدم ها بوده اند،که خیلی از حالات درونی شان به حالت های سگ،ماهی،روباه یا مار شبیه است،و برایشان هیچ مشکل غیر مترقبه ای هم از این بابت پیش نیامده است...!
اما در مورد «هاری» وضع طور دیگری بود،در وجود او گرگ و آدمیزاد با همدیگر به یک راه نمی رفتند،بلکه دشمن دائمی و خونی یکدیگر بودند.وجود هر یک از آنها صرفا بخاطر آزار دیگری بود،و وقتی دو موجود،دو دشمن خونی،از یک خون و از یک روح باشند،
آن وقت است که زندگی زهر می شود . . .
من نه از این خوشی هایی که هزارها هزار برای رسیدن به آنها تلاش می کنند،سر در می آورم،و نه از آنها، اگرچه در دسترسم هستند، سهمی دارم. به عبارت دیگر آنچه برای من سعادت است و زندگی و جذبه و جلال،اکثر دنیا در خواب و خیال می جوید و در زندگی واقعی آن را مطرود می داند.
در واقع اگر حق با دنیاست،اگر حق با این موزیک کافه ای،این «لذت جویی دسته جمعی» و این آدم های آمریکایی مآب شده است،پس من در اشتباهم،من احمقم...
و واقعا گرگ بیابانی هستم که خود نامگذاری کرده ام... همان حیوان وحشی سرگردانی که در این دنیایی که برایش عجیب و غیر قابل فهم است نه لانه ای دارد و نه لذتی و نه قوت و غذایی پیدا می کند...
آه ...!
که پیدا کردن این راه خدایی،در میان این دنیای که ما داریم،در این عصر بی خبری و ابتذال،عصر کورباطنی،با این معماری ها،کارو کاسبی ها، سیاست ها و انسان هایش چقدر دشوار است! چطور می توانستم وقتی که در هدف های آن شریک نبودم،و از لذایذش چیزی نمی فهمیدم، گرگی تنها و گوشه نشینی عجیب و غریب نباشم؟؟؟
نمی توانم زیاد در تئاتر و سینما بمانم،به ندرت می توانم،روزنامه یا کتاب تازه ای بخوانم.
نمی فهمم... این چه نوع لذت و خوشی است که مردم را به راه آهن و هتل های شلوغ،به کافه های پر از جمعیت با آن موسیقی های اخنتاق آور و حزن انگیزشان،به بار ها و نمایشگاه های جهانی می کشاند...؟

حتی در غم انگیز ترین زندگی ها نیز به لحظاتی تابان برمی خوریم و حتی در میان شن و سنگ هم گل های کوچک شادی می روید....
گرگ بیابان - هرمان هسه
گرگ بیابان
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک